بیچاره سهراب *
شهنامه یا شاهنامه اثر سترگ فردوسی یکی از بی نظیرترین شاهکارهای ادبیات حماسی جهان است. به گفته محمدعلی فروغی ، فردوسی در کنار سعدی ، حافظ و مولانا از ارکان اربعه ادبیات فارسی است و طبق نظر محمد علی اسلامی ندوشن ، شاهنامه و دیوان حافظ نشان دهنده روحیات و تربیت ملی و اسلامی ایرانیان است.
بی شک جذاب ترین ، پرطرفدارترین و پیچیده ترین داستان های این کتاب مربوط به "جنگ رستم و سهراب " و" جنگ رستم و اسفندیار " است.این دو در عین حال غم انگیزترین داستان های شاهنامه نیز محسوب میگردند ، چرا که تنها سهراب و اسفندیار جوان هستند که لیاقت و شایستگی جانشینی رستم را دارند ولی هر دو به دست او کشته می شوند. هرچند رستم در میدان نبرد با این دو پیروز می شود - به سختی - و در نهایت هر دو او را می بخشند ولی در عمل او مغلوب شده و قهرمان شاهنامه تا حد یک ضد قهرمان نزول می کند .
سهراب بر تمام پهلوانان و کاراکترهای دیگر شاهنامه چیرگی دارد . حتی بر ابر مرد آن رستم . رستم نیز این نکته را میداند و به آن اعتراف می کند . در مورد اسفندیار این قطعیت را نمی بینیم . با اینکه او رویین تن است ولی هم پسرش بهمن و هم مادرش کتایون آگاهند که او در نبرد با رستم کشته میشود . برادرش پشوتن نیز او را از این جنگ بر حذر میدارد . لیکن جاه طلبی اسفندیار که نماینده اتحاد دین و دولت است او را به این کارزار می کشاند .
سهراب نظر به ارزش های والاتری داشت و حس قدرت طلبی خود را مهار کرده بود. او تنها خواهان اتحاد ایران و توران بود و بس .
دو عامل در تراژدی رستم و سهراب و کشته شدن او به دست پدر دخیل هستند:
1- طفره رفتن رستم از شناسایی فرزندش که بیشتر به خودفریبی میماند و گویی رستم نمی خواهد بپذرد در نزاع با فرزندش است . در نگاهی خوشبینانه تر می توانیم بگوییم او ارزش ها و ساختارهای ملی را بر ارزش های خانوادگی و رابطه پدر فرزندی ترجیح داده است . این طفره رفتن و گریز از واقعیت خواسته یا ناخواسته منجر به بروز فاجعه میشود و دامان رستم به فرزند کشی الوده میگردد.
2- فاکتور دوم که به عنوان توجیهی برای سیاهکاری رستم بکار رفته سرنوشت است سرنوشت می تواند جهت سرپوش گذاشتن بر استفاده از جادوی سیمرغ در جنگ با اسفندیار نیز مطرح گردد ، انجا که اسفندیار جوان و رویین تن که نیرومندتر از رستم هم هست توسط او از پای در می اید . و این تقدیر سهراب بود که به دست پدر کشته شود .
در بطن تراژدی رستم و سهراب نکته های بسیار ظریف و باریکی نهفته است که هنوز کسی گره از انها نگشوده . تحلیل ها و دیدگاه های فلسفی ، جامعه شناسی و روان شناسانه بسیاری را می توان در این مورد ارایه کرد . اما مسلم است که نظام ارزشی رستم با سهراب تفاوت داشت . جنگ بین این دو نماینده تقابلیست بین کهنه و نو ، جدید و قدیم .
پس از اتمام این داستان مخاطب گیج و معطل مانده فقط با یک سوال مواجه می شود : چرا ؟
نمیدانم .... نمیدانم ....شاید اگر روزی رستم را ببینم از او بپرسم : جناب آقای رستم به کدامین گناه فرزندت را کشتی ؟ از کدام آیین دفاع کردی و فرزندت کدام آیین را زیر پا نهاده بود ؟ آیا او حق انتخاب نداشت ؟
بی شک جذاب ترین ، پرطرفدارترین و پیچیده ترین داستان های این کتاب مربوط به "جنگ رستم و سهراب " و" جنگ رستم و اسفندیار " است.این دو در عین حال غم انگیزترین داستان های شاهنامه نیز محسوب میگردند ، چرا که تنها سهراب و اسفندیار جوان هستند که لیاقت و شایستگی جانشینی رستم را دارند ولی هر دو به دست او کشته می شوند. هرچند رستم در میدان نبرد با این دو پیروز می شود - به سختی - و در نهایت هر دو او را می بخشند ولی در عمل او مغلوب شده و قهرمان شاهنامه تا حد یک ضد قهرمان نزول می کند .
سهراب بر تمام پهلوانان و کاراکترهای دیگر شاهنامه چیرگی دارد . حتی بر ابر مرد آن رستم . رستم نیز این نکته را میداند و به آن اعتراف می کند . در مورد اسفندیار این قطعیت را نمی بینیم . با اینکه او رویین تن است ولی هم پسرش بهمن و هم مادرش کتایون آگاهند که او در نبرد با رستم کشته میشود . برادرش پشوتن نیز او را از این جنگ بر حذر میدارد . لیکن جاه طلبی اسفندیار که نماینده اتحاد دین و دولت است او را به این کارزار می کشاند .
سهراب نظر به ارزش های والاتری داشت و حس قدرت طلبی خود را مهار کرده بود. او تنها خواهان اتحاد ایران و توران بود و بس .
دو عامل در تراژدی رستم و سهراب و کشته شدن او به دست پدر دخیل هستند:
1- طفره رفتن رستم از شناسایی فرزندش که بیشتر به خودفریبی میماند و گویی رستم نمی خواهد بپذرد در نزاع با فرزندش است . در نگاهی خوشبینانه تر می توانیم بگوییم او ارزش ها و ساختارهای ملی را بر ارزش های خانوادگی و رابطه پدر فرزندی ترجیح داده است . این طفره رفتن و گریز از واقعیت خواسته یا ناخواسته منجر به بروز فاجعه میشود و دامان رستم به فرزند کشی الوده میگردد.
2- فاکتور دوم که به عنوان توجیهی برای سیاهکاری رستم بکار رفته سرنوشت است سرنوشت می تواند جهت سرپوش گذاشتن بر استفاده از جادوی سیمرغ در جنگ با اسفندیار نیز مطرح گردد ، انجا که اسفندیار جوان و رویین تن که نیرومندتر از رستم هم هست توسط او از پای در می اید . و این تقدیر سهراب بود که به دست پدر کشته شود .
در بطن تراژدی رستم و سهراب نکته های بسیار ظریف و باریکی نهفته است که هنوز کسی گره از انها نگشوده . تحلیل ها و دیدگاه های فلسفی ، جامعه شناسی و روان شناسانه بسیاری را می توان در این مورد ارایه کرد . اما مسلم است که نظام ارزشی رستم با سهراب تفاوت داشت . جنگ بین این دو نماینده تقابلیست بین کهنه و نو ، جدید و قدیم .
پس از اتمام این داستان مخاطب گیج و معطل مانده فقط با یک سوال مواجه می شود : چرا ؟
نمیدانم .... نمیدانم ....شاید اگر روزی رستم را ببینم از او بپرسم : جناب آقای رستم به کدامین گناه فرزندت را کشتی ؟ از کدام آیین دفاع کردی و فرزندت کدام آیین را زیر پا نهاده بود ؟ آیا او حق انتخاب نداشت ؟
عنوان برگرفته از "بیچاره اسفندیار" اثر سعیدی سیرجانی است، نویسنده ای که به طرز مشکوکی به قتل رسید *