ضد قوانین
Deformography
اصلاح طلبي يعني حركت از نقطه A به نقطه B وقتي كه A دارايي ها و ندار ي ها درزمان حال و B مطالبات ونيازمندي ها باشد .
اصلاح طلبي دو معني را به ذهن متبادر مي سازد :
1- اصلاح به معني ترميم. يعني زماني كه فاصله نقاط A و B بسيار اندك باشد و مطالبات كاملاً در دسترس قرار داشته باشند .
2-اصلاح به معني تغيير كه اين هم خود به دو صورت قابل پي گيري است:
الف ـ تغييرآهسته و پيوسته ، حركت لاك پشتي به سوي مطالبات. لغت reform را تنها براي اين نوع حركت بكار مي برند و از سوي بسياري به اشتباه يگانه شيوه اصلاح طلبي است .
ب ـ تغييرات سريع ، ناگهاني وراديكال . ابتدا نظام ها و ساختارهاي قبلي را Deform و سپس برآوار آنها عمارات جديدي بنا مي كنند . اين اصلاح طلبي راRevolution ناميده اند .
براي پيشنهاد يا پيش بيني وقوع يكي از حالات فوق فاكتورهاي بسياري را بايد در نظر گرفت من جمله همين فاصله بين نقطه شروع و پايان . واينكه آيا شكل موجود قابل اصلاح به شكل دلخواه مي باشد يا اينكه تنها راه پيش رو درهم شكستن ساختار فعلي است .در دنياي امروز كشورهاي توسعه يافته از ترميم كشورهاي درحال گذار از reform و کشورهای عقب افتاده از انقلاب استفاده مي كنند .
تاملات نابهنگام يك مجنون
يكي از خصوصيات قدرت انبساط آن است .قدرت همواره در پي گسترش دامنه تحت نفوذش است . همچون سيلي مهيب جاري مي شود ، موانع را يك به يك از سر راه بر مي دارد،سدهاي پيش رويش را درهم مي شكند واز در وديوار و پنجره وارد منزل ـ حريم خصوصي ـ مي شود . حربه اي كه اين عمل را تئوريزه مي كند قانون است . قدرت با وضع قانون تجاوز به حريم شخصي ودخالت در همه امور را حق خود مي داند . ازاين جاست كه پاي اخلاق به سياست كشيده مي شود و يا برعكس سياست در اخلاق جايي براي خود باز مي كند .
اخلاقيات برپايه خواستگاه دو طيف از مردمان استوار است . اخلاقيات اقويا واخلاقيات ضعفا. اين دو هميشه در تضاد و تقابل با يكديگر بوده اند .
سه واژه توقع ، دين وحق معيار مناسبي براي سنجش قدرت طرفين مي باشد .
متوقع كسي است كه از شخصي با قدرت همسان انتظار دارد از قدرتش در جهت منافع او استفاده كند يا حداقل قدرتش را در جهت مخالف منافع او مصروف ننمايد .
مديون كسي است كه شخصي قدرتمندتر روزي او را مورد رحمت خويش قرار داده و از قدرتش - و يا حقش در مقام زورمند - استفاده نكرده .
وآنكه مي گويد «حق دارم» درواقع به قدرت خوداشاره مي كند . محق از موضع قدرت سخن می گويد يا تصور می کند دارای قدرت است .
اما آيا تسليم قدرت شدن عملي است اخلاقي ؟
ژان پل سارتر مي گويد : "انسان اول وجود دارد و در صحنه حاضر مي شود و تنها پس ازآن خود را تعريف مي كند ."
انسانها آزاده پا به دنيا مي گذارند و سپس خود تصميم مي گيرند كه از اربابان باشند يا از بندگان و بردگان .
تسليم قدرت شدن يك عمل احتياطي است . ولي استراتژي اقويا گسترش است و قوانين هر روز بيشتر به نفع آنان وضع مي شود به صورتي كه اطاعت از تمامي اوامر و فرامين قدرت وظيفه زير دستان مي گردد .
ژان ژاك روسو چنين گفته : «انسانها همه چيز خود را در زنجيرها از دست مي دهند حتي ميل به رهايي از زنجير را .»
انسان آزاده متولد مي شود و سپس همه جا به زنجير كشيده ميشود. براي انسانی اين چنين ، قانون داراي تقدس است .
او قانون را وسيله اي مي بيند براي ايجاد نظم عمومي و ايجاد امنيت و كاركردهاي اصلي تر آن را فراموش مي كند . قانون براي تحديد قدرت فرادستان است نه تهديد فرودستان .
در جامعه اي كه به زنجير و صلابه كشيدن به امري عادي مبدل گشته وضع قوانين هم دچار تغييراتي مي گردد به اين صورت كه قانون به شكل " جرم و مجازات " تنظيم مي شود .
آنارشيست درون می خندد
اصلاح طلبی تعدی از قانون را در دورن خود جای داده.
زنجيريان گردن نهادن به خواسته زورمند را يگانه وظيفه خود می دانند . از اينان هستند کسانی که هنوز آن رويای شبانه آزادی را فراموش نکرده اند.
اينان "نااخلاقيات مناقشه ناپذيری" بنيان می نهند : رعايت قانون واجب ترين امور است و جز آن راهی به آزادی نيست .
اين مهم نيست که هنگام حرکت های سريع و شتابان اين افراد در زير تخت های خوابشان منتظر وضع قوانين جديدند تازنجيرهای زنگار بسته شان را با زنجيرهای نو و جديد معاوضه کنند، مهم اين است که از"زنجير – قانون" های فعلی به تنگ آمده اند .
برای نهاد قدرت ، گريز از زنجير يا تلاش برای گريز از آن مساوی است با قانون شکنی .
تصور آزادی خطرناک ترين و نابخشودنی ترين گناهان است .زيرا که جنونی بشدت مسری را در پی دارد .
هم مقاومت در برابر قانون و هم مبارزه با آن جرم است ولی مقاومت خواهان بيشتری دارد : توده ها ذاتا محافظه کارند .
از تعاريف آزادی اين است : اجازه انجام هر کاری مشروط به اينکه با آزادی ديگری تداخل پيدا نکند .
پس آن دسته از قوانينی که آزادی ديگران را به خطر بياندازد نه تنها لازم الاجرا نيست بلکه ميبايست منهدم شوند .
حتی قانون اساسی هم مقدس نيست زمانی که آزادی آدمی را به رسميت نشناسد.
قوانين راهنمايی و رانندگی را رعايت کنيد ، لامپ های اضافی را خاموش کنيد ولی قانون اساسی را به آتش بکشيد "باشد که رستگار شويد"