روشنفكران
رابطه ي نهفته بين ضمير "من" و صفت "روشنفكر" در اين عبارات ذهنم را مشغول كرده :
حاتم قادري در مصاحبه اي مي گويد من روشنفكر نبايد به همين راحتي وارد جمعيت شوم ، خشايار ديهيمي در يك مصاحبه مي گويد من به عنوان روشنفكر وظيفه ام را انجام داده ام و مراد فرهاد پور كه نگاهي انتقادي تر دارد در يادداشتي مي نويسد من روشنفكر براي حاكميت حالت پلاستيك يكبار مصرف را دارم . به اين سياهه رامين جهانبگلو و همينطور مصطفي ملكيان و عبدالكريم سروش - كه اين دو نيز در تقلا و تكاپوي روشنفكر شدن هستند – را هم اضافه كنيد . از چند موزيسين و كارگردان و هنرمند و خياط و خراط هم مي توان چشم پوشيد .
فوكو ، ادوارد سعيد ، سارتر و خيلي بزرگان ديگر به مقوله ي "روشنفكر كيست" پرداخته اند و قصد ندارم – همچنين بيافزاييد كوچكتر از آنم كه – تعريف جديدي ارايه دهم يا آراي آنها را شرح دهم . تنها مي خواهم بپرسم مگر روشنفكري شغلي است چون مهندسي يا پزشكي كه به سهولت و با اتكا به يك مدرك علمي بتوان فرياد زد " من روشنفكرم" .
حسين پاينده را تحسين كردم آن زمان كه در پاسخ به نويسنده ي روزنامه ي شرق كه او را استاد خطاب كرده بود مطلبي نگاشت در باب اينكه " استاد كيست؟ " و به اين جمع بندي رسيد كه "استاد" از آن اوصافي است كه نمي توان به هركس نسبت داد . در نهايت خود را از يوغ اين لغت رهانده بود و چند نفري را نام برده بود كه از نظر او واژه ي استاد شايسته ي آنان بود . شما هم استاد باقي بمانيد ، از روشنفكري چيزي كم ندارد .
درود بدون كران بر دكتر ام-رح-پ .به چنين وضعي ميگويند تجاوز به لغت يا همان اشاعه فحشا در واژه ها. اما امير جان به نظر من يادداشت كوتاه است و به تنهايي دغدغه بزرگي نيست. بزرگتر از اينها مينوشتي.
جمله معترضه ی_ كه اين دو نيز در تقلا و تكاپوي روشنفكر شدن هستند _نشان میدهد که روشنفکر بودن افراد مذکور را قبول ندارید.و باز همین جمله نشان میدهد که روشنفکری باقی افراد را می پذیرید!نتیجه این می شود که انتقاد البته بجایی که مطرح کردید شامل شخص شما هم می شود!
تقلا و تکاپویی که به آن اشاره شده تنها راجع است به بحث روشنفکری دینی و حواشی آن و هیچ نظر شخصی در آن مستتر نیست
سلام
از متن قشنگ و پر از محتوایت لذت بردم.
سلام.من از طرح همچین چالشی خوشم اومد و باید بگم ما در جامعه ای زندگی می کنیم که مفاهیم و معانی جایگاه خودشونو ندارند/در جایی که روشنفکری با حمال الکتاب بودن در یک سطح معنایی است.البته این نکته نا گفته نماند که در جامعه ای که با 70 میلیون جمعیت تیراژ کتاب از 2000 نسخه تجاوز نمی کند واقعا افرادی که ولو به خواندن مقدمه ی کتاب ها بسنده می کنند به راحتی می توانند خود را در زمره ی روشنفکران بدانند