سه‌شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۶

Misanthrope

"من روشنفكرم" ناشي از نخوتي بنيادين است و نخوت ذاتا فاشيستي است . نخوت سرشار از عقده هاست . ديوار حايل كشيدن ميان خود و ديگران است . "من روشنفكرم" يعني من بيزارم از همه چيز و از همه كس ، از ديگران جهنمي . اين يعني انسان گريزي با دستاويزي ابلهانه : انسان گرايي .

"من روشنفكرم" به اين معني است كه فكر من از مال تو بهتر است ، يا شايد تو اصلا فكر نداري . من فكر مي كنم پس هستم و تو فكر نداري پس نيستي يا كم هستي ، به هر روي از من كمتر هستي . هستي من آسماني ترين هستي هاست ، خورشيدي هستم گرما بخش شما سياركان بي رمق . وجدان بيدار و آگاه اجتماعم من .

"من روشنفكرم" برده داري است ، فرمانبردار باش تا تغذيه شوي . من روشنفكرم پس فكرت را رها كن و رام باش و مطيع باش . اما ارباب اهل قهر و آشتي است ، اگر مدحش را به جا نياوري عزلت نشيني اختيار مي كند . با خلوت گزيدن انتقام مي گيرد . اين شباهت دارد به رفتار مازوخيستي كودك لوسي كه از غذا خوردن به هنگام قهر امتناع مي ورزد .

به راستي كه چقدر فاصله زياد است از "من روشنفكرم" تا روشنفكري و روشنفكر بودن .

روشنفكران

رابطه ي نهفته بين ضمير "من" و صفت "روشنفكر" در اين عبارات ذهنم را مشغول كرده :

حاتم قادري در مصاحبه اي مي گويد من روشنفكر نبايد به همين راحتي وارد جمعيت شوم ، خشايار ديهيمي در يك مصاحبه مي گويد من به عنوان روشنفكر وظيفه ام را انجام داده ام و مراد فرهاد پور كه نگاهي انتقادي تر دارد در يادداشتي مي نويسد من روشنفكر براي حاكميت حالت پلاستيك يكبار مصرف را دارم . به اين سياهه رامين جهانبگلو و همينطور مصطفي ملكيان و عبدالكريم سروش - كه اين دو نيز در تقلا و تكاپوي روشنفكر شدن هستند – را هم اضافه كنيد . از چند موزيسين و كارگردان و هنرمند و خياط و خراط هم مي توان چشم پوشيد .

فوكو ، ادوارد سعيد ، سارتر و خيلي بزرگان ديگر به مقوله ي "روشنفكر كيست" پرداخته اند و قصد ندارم – همچنين بيافزاييد كوچكتر از آنم كه – تعريف جديدي ارايه دهم يا آراي آنها را شرح دهم . تنها مي خواهم بپرسم مگر روشنفكري شغلي است چون مهندسي يا پزشكي كه به سهولت و با اتكا به يك مدرك علمي بتوان فرياد زد " من روشنفكرم" .

حسين پاينده را تحسين كردم آن زمان كه در پاسخ به نويسنده ي روزنامه ي شرق كه او را استاد خطاب كرده بود مطلبي نگاشت در باب اينكه " استاد كيست؟ " و به اين جمع بندي رسيد كه "استاد" از آن اوصافي است كه نمي توان به هركس نسبت داد . در نهايت خود را از يوغ اين لغت رهانده بود و چند نفري را نام برده بود كه از نظر او وا‍‍ژه ي استاد شايسته ي آنان بود . شما هم استاد باقي بمانيد ، از روشنفكري چيزي كم ندارد .

سه‌شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۶

فواره هاي رومي

فواره اي سرفرود مي آورد
و چون سرفرود مي آورد
پر مي كند حوضچه مرمري گردي را
حوضچه كه پر شد لبريز مي شود
پر مي كند حوضچه ديگري را
اين حوضچه كه پر شد باز پر مي كند
حوضچه ثالثي را
همه مي گيرند و مي دهند
مي ريزند و پرند
...........................................
ازكنراد فرديناند ماير