دوشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۴

Un Chien Andalou

"The Andalusian dog" یا " سگ اندلسی " اثر بی نظیر بونوئل و سالوادور دالی را بالاخره دیدم . هنوز نمی دانم چرا این اسم را برای آن انتخاب کرده اند . با اینکه سه چهار بار فیلم را دیدم ولی قادر نیستم آن را بصورت مناسبی جمع بندی کنم . گمان می کنم موضوع آن شهوت ، مرگ ، سرمایه داری و مذهب باشد. " سگ اندولسی " دارای چنان صحنه های تکان دهنده ایست که برای یک مدت طولانی در ذهن ماندگار می شوند . آن را به عنوان مانیفست فیلم های سورئال هم می شناسند. هرچند بنا بر بعضی شواهد فیلم روایت خاصی را دنبال نمی کند ولی من گمان می کنم روایت عشق ارضا نشده شخصیت زن داستان و تغییر دیدگاه او و مرد باشد . بازی کردن با زمان و مکان بسیار ماهرانه صورت گرفته. به هر روی فیلم در برابر نقد و تحلیل از خود مقاومت نشان می دهد. رد پای فروید هم در آن بوضوح دیده می شود ، من جمله تنش بین خود و فرا خود و نمادهای جنسی او . مرگ به صورت استعاره ای در چند معنای متفاوت استفاده گردیده . موسیقی فیلم هم کار خود بونوئل بود ، غیر از بعضی قسمت های موسیقی متن ، باقی آن برایم تکراری و ملالت بار بود ، البته شاید به این دلیل باشد که انتظارم را از بونویل خیلی بالا برده ام . جالب اینجاست که فیلم یک Prelude دارد که ایفاگر نقش Prelude در موسیقی است. این Episode از فیلم علاوه بر اینکه بیننده را برای دیدن ادامه فیلم آماده می کنند و او را از روند آتی داستان با خبر می کند ، به زبان تصاویر می گوید : " خفه شو ". در صحنه ابتدایی بونوئل خود به ایفای نقش مشغول است . او مشغول تیز کردن تیغی است و چند لحظه بعد با عبور یک ابر از مقابل ماه چشم زن با تیغی بریده می شود. در یک قسمت فکر کنم دالی هم بازی کرده ولی بدلیل کیفیت پایین فیلم از آن اطمینان ندارم .

و اما یک نکته دیگر ، هنگامی یک نقاش در تولید فیلمی مشارکت کند ، به هیچ وجه دوراز ذهن نیست در آن ارجاعاتی به آثار نقاشان مورد توجهش داشته باشد و آنها را در فیلم بکار برد . این مساله در فیلم " سگ اندلسی " بوضوح دیده می شود . در نمایی زن کتابی را که مطالعه می کرد به کناری پرتاب می کند و در نمای بعدی صفحه ای از آن را می بینیم با تصویری از " The Lace maker " اثر Vermeer . نجف دریابندری هم شباهتی بین جنگل هایی که Corot کشیده و بعضی نماهای فیلم احساس می کند . البته مورچه های دالی را هم نباید فراموش کرد . ولی نمی دانم چرا در محافل آکادمیک هیچ نشانی از باریک بینی و دقت دیده نمی شود ، به عنوان مثال در سایت دانشگاهی غربی یکی از اساتید این نقاشی را تصویری از" یک دختر با لباس کاتولیک ها در حال نوشتن " معرفی کرده !!! یا اینکه یکی فقط به این که هدف سالوادور دالی و لوئیس بونوئل متعجب کردن و هراساندن تماشاگر بوده اکتفا کرده !؟!. یکی دیگر از موارد بی دقتی این بزرگواران ! در این است که اظهارمی کنند در صحنه گشایش فیلم ، این بونوئل است که چشم زن را با تیغش می برد ، در حالی که با توجه به کراواتی که در این صحنه استفاده شده و اینکه بونوئل در صحنه های قبلی کراواتی به گردن نداشته به باطل بودن نظر آنها پی می بریم و متوجه می شویم چشمان دخترک بوسیله کاراکتر مرد فیلم بریده می شود .