یکشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۴

چند کلمه بیشتر از لیاقتت

آهنگرزاده بودنت مرا بیاد داستان کاوه و ضحاک می اندازد . حتما ضحاکی ماردوش مغزت را خورده و همو مصباح نجات و هدایتت گشته.راستی در چین مغز میمون ها را می خورند ، مواظب خودت باش . میمون ها ناقل بسیاری از امراضند . بگو ببینم با مرغ ها چه کرده ای ؟ اولین بار که تر و تمیز در تلویزیون دیدمت خبر شیوع وبا را هم شنیدم . می دانم ! میدانم ! این یکی به تو ربطی نداشت . آب آلوده عامل انتقال وباست . مطهری می خواست با کاسه های آب در دست به جنگ اسراییل برویم .راستی اگر اسراییل از نقشه محو شود با کاسه آب چه کنم ؟ حالا بگو آبم را کجا بپاشم ؟

3 Comments:

At ۸:۰۰ بعدازظهر, آبان ۱۱, ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

Dr. besyar ziba bod. mostafiz shodim. Vali ziadi beheshj hal dadi haaaaaaaaaaaa sheyton. Heyfe meymon nabod?;)

 
At ۱:۴۴ بعدازظهر, آذر ۰۵, ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

yaddashtetan besyar ziba o por bood.az peyghametan ham sepasgozaram.bishtar benevisid.

 
At ۱۰:۳۵ بعدازظهر, آذر ۰۹, ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

و بسيار روزها بوده كه من وبا داشتم و به تو نگفتم از دردي كه لب تشنگي برلب دريا را برايم به ارمغان آورده بود. آخر دوست داشتم هنوز هم چون همبشه مرغ بخوري نمي‌خواستم از لذت روزهايي بكاهم كه خود نيز گذرانده بودم بي آن‌كه وجودم را لذتي حاصل آيد. بايد از آن ها كه آب را بروي ما بستند متشكر باشيم. من ياد گرفتن قنات بكنم و به آب برسم. اما هرگز اسلحه به دست گرفتن را نخواستم كه بياموزم. ترجيح من اين بود... اما آب.. كاش جرعه‌اي به كامم بريزي.. جرعه اي زلال تر از دلي كه به دود سيگار سياه كرده‌ايم...

 

ارسال یک نظر

<< Home