معیشت
زندگی انسان تجربه ایست مشکوک و انسان چون معجزه پدیده ایست ناشناخته و عظیم . بزرگیش را انسانیت نام نهاده اند . عده ای قلیل از این بزرگی آنگونه بهره مند هستند که تمام معادلات و روایات گذشته را بی اعتبار ساخته ، منطق نوینی را جایگزین می نمایند . اگر بپذیریم انسان حیوان متفکر یا ناطق است ، اگرموجودی مجبور و ناچار است ، اگر موجود ناخودآگاه است و ... باز هم آنچه متحیرمان می کند این عظمت های استثنایی است . باز هم به بن بست می رسیم و سوال هایمان بی پاسخ باقی می ماند و چاره نیست جز لذت از غرقه شدن در این بحر و رشک بردن از ناچیزی خویشتن ، غبطه می خوریم و تحسین می کنیم و اگر که جذبه اش توانی باقی گذارد در پی اش به تکاپو می افتیم . تجربه ای عرفانی را پشت سر می نهیم ، از نا توانی خود به زانو افتاده اشک می ریزیم ، جهان دیگری را تجربه می کنیم یا بهتر بگویم این جهان را بطریقی دیگر لمس می کنیم ، دیگر نه می شنویم و نه می بینیم و آنگونه که من دریافتم نمی خواهیم که ببینیم و بشنویم ، تنها اندوه غربت و هجرت می ماند وآرزوی محال وصال . هرگز نقالی و نطق پوشش دهنده تجربه نبوده ، علی الخصوص تجارب این چنینی ، من هم نخواستم تجربه ام را منتقل کنم ، فقط خواستم بگویم بر خود می بالم ، افتخار می کنم که یک استثنای بزرگ را می شناسم ، گران گوهری که رمزگان واژگانم را نیک می داند و بهمین خاطر است که خجالت نمی کشم و بدون واهمه از تکرار می توانم بگویم نازش نیاز من است ، بواقع طور دیگری هم نمی توان گفت و حقیقتش در سادگیش نهفته . در کنار هیبت صاعقه ای او ساقه ای بیش نیستم و شادانم از اینکه توانسته ام با همین کوتهی قامتم در کنارش جای داشته باشم