شنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۴

Coma White *

افزایش تعداد معتادان به مواد مخدر اگر بزرگترین معضل سلامت روانی و اجتماعی حال حاضر ایران نباشد لا اقل یکی از بزرگترین هاست . چنانکه کارل مارکس نیاز بک جامعه به مواد مخدر را نشانه افول و سیر قهقرایی آن جامعه می دانست یا در یکی از معروف ترین جملات خود چنین گفته : " دین افیون ملت هاست ". با این همه مواد مخدر به راحتی و صمیمانه وارد کشورها و زندگی افراد گشته و زندگی آنها را دستخوش تغییر قرار داده . سابقه حضور آنها در جامعه به نرون و حتی یونان باستان می رسد . در مورد ایران در کتاب " خداوند الموت " که در رابطه با حسن صباح است به استفاده ایشان از حشیش در جهت مقاصد سیاسی شان اشاره گردیده . مصرف این مواد در بین صوفیان و خانقاه ها نیز رواج داشته و دارد .

همین جا باید متذکر شد که مواد اعتیاد آور متفاوت از مواد مخدر هستند و به تفاوت آنها باید توجه جدی داشت . مواد اعتیاد آور ممکن است به صورت رسمی و قانونی تولید و عرضه شود در حالی که تولید ، توزیع و مصرف مواد مخدر به لحاظ قانونی ممنوع می باشد . از جمله مواد اعتیاد آور مجاز سیگار و قهوه است و در کشورهای دیگر به اسامی ذکر شده می توانید الکل را نیز بیافزایید . و این را هم باید در نظر داشت که مصرف این مواد و اعتیاد به آنها هم دو مقوله کاملا مجزا هستند ، هر چند مصرف مداوم آنها می تواند منجر به اعتیاد فرد شود . یگانه پنداشتن موارد نامبرده در بالا از سوی توده مردم ، قانون گذاران و مسئولان اجرایی مسبب برخورد نا صحیح با مصرف کنندگان و چه بسا پرتاب کردنشان به سوی اعتیاد به این مواد و نیز استفاده از متد های غلط در مبارزه با معتادان فلذا ناکارآمدی و نتایج معکوس این روش ها شده است . به همین سبب هر چقدر که به این تفاوت ها اشاره کنیم باز هم کم است و بیراه نرفته ایم ، مخصوصا در عصر حاضر که پلورالیسم ، آزادی انتخاب و بیان و همچنین بازنگری و تغییر دیدگاه ها نسبت به امور و قواعد و قوانین سنتی از مهمترین ارکان آن محسوب می گردند.

مصرف مواد مخدر دلایل گوناگونی دارد که مهمترین دلایل آن در سنین نوجوانی ، بلوغ و جوانی ، احساس لذت یا مبارزه و سرپیچی از کانون های قدرت مثل خانواده و جامعه است . در سنین بالاتر استفاده از این مواد علاوه بر کام جویی می تواند مصرف به عنوان مسکن یا دارو باشد . با توجه به تغییرات روانی و فیزیکی ایجاد شده پس از مصرف این محرک ها و تفاوت عملکردشان با یکدیگر ، موارد و دلایل استفاده مقطعی و دایمی بیشتری را می توان ذکر کرد . به عنوان مثال استفاده از تریاک یا سیگار در میان رانندگان جاده های بین شهری به منظور غلبه بر خواب شایع و زبانزد است ، یا استفاده دانشجویان از قهوه در ایام امتحانات . بعضی نیز جهت چیره شدن به اضطراب به این مواد پناه می برند .

با عبور از مرزبندی های قانونی و وارد شدن به علم روانشناسی تعاریف ، قرارداد ها و نظرات دچار تحولات بنیادین می گردد. در علم روانشناسی مصرف مواد مخدر و اعتیاد آور عملی ضد دینی یا غیر اخلاقی یا جرم گونه و یا حتی بیماری تلقی نمی گردد. این تفاوت با مثال زیر روشن تر می شود . در روانشناسی بر خلاف قوانین که خون شخص را ملاک اعتیاد یا عدم اعتیاد او قرار می دهند به فیزیک انسان اهمیت نمی دهد بلکه طول مدت مستمر استفاده از مواد و نتایج آن در زندگی شخصی او مورد توجه و بررسی قرار می گیرد .

مواد اعتیاد آور یا محرک منجر به تاثیرات بسیاری در روح و روان و جسم مصرف کننده می شوند . تغییر در گشادگی عروق ، میزان جذب اکسیژن ، میزان تعرق ، میزان قند خون و ... مربوط به فیزیک انسان است ولی در بعد روانی آن موجب بروز اختلالاتی در خواب ، عملکرد جنسی ، سرعت عمل و ... می شود . البته هر ماده ای خواص ویژه خود را داراست ، یعنی در حالی که یک ماده می تواند آرام بخش باشد ، ماده دیگری اثر معکوس دارد و موجب اضطراب و تشویش می گردد. اعتیاد در روانشناسی به عنوان یک وابستگی به مواد مخدر مطرح می شود و چند شاخص دارد .

1) زندگی فرد مختل شده و از حالت منظم همیشگی خارج می شود .

2) آستانه تحمل او در برابر مواد مصرفی افزایش میابد و برای ارضا شدن خواستار مقدار بیشتری می باشد . این آستانه تحمل به صورت مداوم صعود می کند .

3) تلاش او به منظور ترک بی ثمر است و به نتیجه نمی رسد .

البته اختلالات فقط در فاز مصرف نمایان نمی شود ، بلکه قبل از مصرف ، بعد از مصرف و در زمان ترک با اختلالات گوناگونی مواجه می شویم .

در حال حاضر در بسیاری از کشورها سیاست های خاصی برای مبارزه با این مواد اتخاذ گردیده و مجادلات و مباحث بسیاری پیرامون آن مطرح است . اینکه آیا واقعا جرم شناختن مصرف مواد مخدر و همچنین اعتیاد به آنها و ممنوعیتشان امری عقلانی است و این بیشتر به دلیل هزینه سنگین مبارزه با مواد مخدر، و نتایج ضعیف گرفته شده می باشد . در بعضی کشورها که دیدی لیبرال تر نسبت به این مواد داشته اند رهاسازی هایی صورت گرفته است . حتی مصرف مخدر از جانب برخی راهی جهت توسل به حقیقت شناخته می شود و در بین بخشی از هنرمندان بسیار رواج دارد . برخی خوانندگان جهت دلنشین تر شدن صدایشان و برخی از آنها برای High شدن مواد مخدر استفاده می کنند . آنچه به اثبات رسیده اثر نامطلوب این مواد بر زندگی و سلامت فردی و امنیت اجتماعی است و تلاش ها در جهت کمینه کردن این اثرات مخرب است .

در ایران که قوانین مذهب شیعه و فقه شیعی بر قوانین مدنی و جزایی تسلط دارد ، شیوه برخورد با مصرف کنندگان و معتادان از روش های علمی فاصله بسیار گرفته است . نظر فقهای شیعه در این مورد تنوع فراوانی دارد . از نظر اسلام آنچه انسان را از حالت تعادل خارج سازد حرام فرض شده ، بر همین اساس و همچنین بر اساس گفته های قرآن اغلب قریب به اتفاق مراجع شیعی و سنی مصرف الکل را حرام تلقی کرده اند . در رابطه با افیون و ماری جوانا و... احکام متفاوت و حتی متضاد هستند . بعضی آن را مکروه و بعضی حرام و حتی برخی حلال پنداشته اند . قوانین قضایی ایران هم شاهد تغییرات فراوانی بوده ، ولی بعد از سال 57 کشت ، تولید ، توزیع و مصرف آن جرم اعلام گشت . در سال های اخیر با برخی بازنگری ها مصرف و اعتیاد به مخدرات بیماری محسوب گشت و در برخورد با معتادان روش های رفتار درمانی یا پزشکی به کار گرفته شد . اما این بازنگری ها کافی نبوده و نیاز به بررسی دوباره و اساسی تعاریف با توجه به معیار های جهانی و علمی احساس می شود و هر لحظه تاخیر هزینه های سنگینی را بر مردم و جامعه تحمیل می کند .

* از آلبوم "The Mechanical Animal " اثر "Marilyn Manson "

جنایت

... و من در شبی سرد و پاییزی زاده شدم !

دوشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۴

Immanuel Kant ما و

Faulheit ist der Hang zur Ruhe ohne vorhergehende Arbeit.

Un Chien Andalou

"The Andalusian dog" یا " سگ اندلسی " اثر بی نظیر بونوئل و سالوادور دالی را بالاخره دیدم . هنوز نمی دانم چرا این اسم را برای آن انتخاب کرده اند . با اینکه سه چهار بار فیلم را دیدم ولی قادر نیستم آن را بصورت مناسبی جمع بندی کنم . گمان می کنم موضوع آن شهوت ، مرگ ، سرمایه داری و مذهب باشد. " سگ اندولسی " دارای چنان صحنه های تکان دهنده ایست که برای یک مدت طولانی در ذهن ماندگار می شوند . آن را به عنوان مانیفست فیلم های سورئال هم می شناسند. هرچند بنا بر بعضی شواهد فیلم روایت خاصی را دنبال نمی کند ولی من گمان می کنم روایت عشق ارضا نشده شخصیت زن داستان و تغییر دیدگاه او و مرد باشد . بازی کردن با زمان و مکان بسیار ماهرانه صورت گرفته. به هر روی فیلم در برابر نقد و تحلیل از خود مقاومت نشان می دهد. رد پای فروید هم در آن بوضوح دیده می شود ، من جمله تنش بین خود و فرا خود و نمادهای جنسی او . مرگ به صورت استعاره ای در چند معنای متفاوت استفاده گردیده . موسیقی فیلم هم کار خود بونوئل بود ، غیر از بعضی قسمت های موسیقی متن ، باقی آن برایم تکراری و ملالت بار بود ، البته شاید به این دلیل باشد که انتظارم را از بونویل خیلی بالا برده ام . جالب اینجاست که فیلم یک Prelude دارد که ایفاگر نقش Prelude در موسیقی است. این Episode از فیلم علاوه بر اینکه بیننده را برای دیدن ادامه فیلم آماده می کنند و او را از روند آتی داستان با خبر می کند ، به زبان تصاویر می گوید : " خفه شو ". در صحنه ابتدایی بونوئل خود به ایفای نقش مشغول است . او مشغول تیز کردن تیغی است و چند لحظه بعد با عبور یک ابر از مقابل ماه چشم زن با تیغی بریده می شود. در یک قسمت فکر کنم دالی هم بازی کرده ولی بدلیل کیفیت پایین فیلم از آن اطمینان ندارم .

و اما یک نکته دیگر ، هنگامی یک نقاش در تولید فیلمی مشارکت کند ، به هیچ وجه دوراز ذهن نیست در آن ارجاعاتی به آثار نقاشان مورد توجهش داشته باشد و آنها را در فیلم بکار برد . این مساله در فیلم " سگ اندلسی " بوضوح دیده می شود . در نمایی زن کتابی را که مطالعه می کرد به کناری پرتاب می کند و در نمای بعدی صفحه ای از آن را می بینیم با تصویری از " The Lace maker " اثر Vermeer . نجف دریابندری هم شباهتی بین جنگل هایی که Corot کشیده و بعضی نماهای فیلم احساس می کند . البته مورچه های دالی را هم نباید فراموش کرد . ولی نمی دانم چرا در محافل آکادمیک هیچ نشانی از باریک بینی و دقت دیده نمی شود ، به عنوان مثال در سایت دانشگاهی غربی یکی از اساتید این نقاشی را تصویری از" یک دختر با لباس کاتولیک ها در حال نوشتن " معرفی کرده !!! یا اینکه یکی فقط به این که هدف سالوادور دالی و لوئیس بونوئل متعجب کردن و هراساندن تماشاگر بوده اکتفا کرده !؟!. یکی دیگر از موارد بی دقتی این بزرگواران ! در این است که اظهارمی کنند در صحنه گشایش فیلم ، این بونوئل است که چشم زن را با تیغش می برد ، در حالی که با توجه به کراواتی که در این صحنه استفاده شده و اینکه بونوئل در صحنه های قبلی کراواتی به گردن نداشته به باطل بودن نظر آنها پی می بریم و متوجه می شویم چشمان دخترک بوسیله کاراکتر مرد فیلم بریده می شود .

شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۴

تقسیم بندی هنر در زمان *

هنر و هنرمند حد و مرز نمی شناسد . اما نه به بهانه جهانی شدن می توان از هنر ملی ( ملیت به عنوان شاخصی فرهنگی ) چشم پوشی کرد و نه به بهانه ملی گرایی و جفظ اصالت می توان از رقابت های جهانی فرار کرد. ایران بهتر از هر سرزمینی نارسا بودن تقسیمات جغرافیایی را درتاریخ هنر نشان می دهد . هنر ایران از ابتدا تا زمان قاجار تغییرات فراوانی را تجربه کرده است و در وسعتی بین اسپانیا تا هندوستان قابل رویت است .تاریخ هنر ایران را می توان به 4 دوره تقسیم کرد :

1) از ابتدا تا پایان عصر ساسانی دوره اول است . با توجه به آثار باقی مانده از دوره های مختلف به نظر می رسد فاخرترین دوره تاریخ هنر ایران مربوط به دوره ساسانی است . شانهشاهی ساسانی به دست اعراب از بین رفت و کمتر بنا و اثر هنری از تعصب اعراب جان بدر برد.

2) از حمله اعراب تا صفویه : بعد از حمله اعراب هنر ایرانی تحت لوای امپراتوری اسلام دوره جدیدی را آغاز نمود. از این زمان تا دوره صفویه ، ایران تحت حاکمیت نیروهای غیر ایرانی مثل اعراب و مغولان قرار داشت . مشخصه اصلی و متمایز کننده این بازه تاریخی این است که آثار این دوره پشتوانه دینی به عنوان محرک ندارند. البته لازم به تذکر است که عامل دین آنگونه که در اروپا به عنوان محرک خلق آثار هنری مطرح شد هیچگاه در ایران دیده نشده است . در هنر اروپایی و آثار مذهبی اروپا شاهد سمبول های انسانی بیشماری هستیم ولی در ایران به علت منع اسلام از به تصویر کشیدن انسان ، هنر از زندگی روزمره دور شد و محدود به طرح های اسلیمی گردید .

3) از صفویه تا قاجاریه : در این دوره با تشکیل حکومت ملی و مشخص شدن مذهب ملی ( شیعه ) ، هنر ایرانی نیز شخصیت و هویت خاص خود را بدست آورد . آثار این دوره بیشتر مربوط به تذهیب و خاتم کاری ، پارچه و فرش و سفال و ... است . در واقع در این دوره شاهد ساخته شدن آلات زندگی مفید و زیبا هستیم . با این وجود هنوز حالتی بسیار شخصی داشت و میان توده های مردم به عنوان یک حرفه تاثیرگذار مطرح نگردیده بود و مصرف کننده – و نه مخاطب – عمده آثار هنری قشر متمول و دیوانسالار جامعه بودند . از مشخصه های هنری این دوره می توان به لطافت حیرت انگیز ، ظرافتی که با مشقت تمام خلق شده و تقارن اشاره کرد . آثار این محدوده تاریخی از جمله چشم نوازترین آثار هنری ایران هستند.

4) دوره معاصر : دوره بعد که می توان مبدا آن را کمال الملک قرار داد دوره معاصر هنر ایران است . با توجه به وقوع چند انقلاب ، کودتا و جنگ بزرگ و همچنین گسترش ارتباط با جهان پیرامون بویژه اروپا و آمریکا ، هنر ایران در این بازه زمانی شاهد افت و خیز های فراوانی بوده و هست .این بخش از تاریخ هنر ایران بی شک پیچیده ترین بخش آن نیز محسوب می شود . در این دوره هنرهای جدیدی به ایرانی معرفی و شناسانده شدند که از آن میان می توان به عکاسی ، سینما ، گرافیک و کاریکاتور اشاره کرد.بی توجهی به هنر های قدیمی تر و توجه زیاد به هنرهای جدید باعث از بین رفتن بسیاری از هنرهای پیشین گشت . هنرمند ایرانی به بهای قربانی کردن هنر های اصیل خود را به هنرمند غربی نزدیک کرد و همین باعث پدید آمدن بحران هویت نزد او گشت . هنرمند ایرانی نیز مانند متخصصین سایر علوم با گشوده شدن دروازه های کشور به روی اروپا و آمریکا و وقوف به عقب ماندگی خویش دچار سردرگمی می شود و جهت جبران زمان از دست رفته به هر دری می زند . سبک ها و اسلوب های مختلف را بصورت سطحی و بدون توجه به عوامل پیدایش آنها تجربه می کند و می آزماید و در آغلب این آزمون ها مغلوب می گردد. وی در تکاپو برای بدست آوردن هویت و شخصیت یا به ورطه نا امیدی ، پوچی و انزوا میافتد یا به تقلید از آثار اروپایی – آمریکایی می پردازد . این الگوی رفتاری اکثر قریب به اتفاق هنرمندان ایران است . تقلید از هنرمندان غربی باعث بوجود آمدن قشری جدید از هنرمند نماها گردید و بواقع این افراد بزرگترین معضل حال حاضرهنر ایران می باشند. این هنرمند نماهای نوکیسه با دستکاری در حس زیبایی شناختی توده ها بزرگترین ضربه را بر پیکر هنر ایران وارد کردند و همچنان به مثابه ترمزی هستند که از حرکت و پیشروی هنر ایران و هنر ایرانی جلوگیری به عمل می آورند.البته در همین دوره هنرمندهایی نیز داشته ایم که با تمام مشقات و مصایب راه خود را یافته اند و توانسته اند واسطه ای باشند میان شهروندان آماتور ایرانی و هنرمندان بومی از یکسو و هنر جهانی و مدنیت مدرن و پست مدرن از سوی دیگر .اما لبخند رضایت از این هنرمندان سخت کوش هم دیری نمی پاید که با یاس و نا امیدی جایگزین می شود ، چرا که برخورد سرد و ناصحیح دولت و مردم و حتی منتقدین با اینان و هنرشان اسباب رنجیدگی ایشان را فراهم آورده و ناچار راه جلای وطن و کوچیدن را انتخاب می کنند .با رسیدن به این بخش تاریخی و مرور حوادثی که برای این افراد به وقوع پیوست اجازه ادامه مطلب را از انسان می گیرد ،نفسها در سینه حبس و دندان ها با عصبیت تمام به هم فشرده می شود ، بنابراین ادامه هنر معاصر و بررسی دقیق تر آن را در زمان دیگری ادامه خواهم داد و اینگونه شایسته تر نیز هست .

* این عنوان را یحیا انتخاب کرده

Carmina Burana

Carmina Burana اثری مربوط به قرن 13 میلادیست کهCarl Orff ، آهنگساز آلمانی ، با موسیقی مدرن و تلفیقی خود آن را احیا کرد. این اثر توسط ارکستر فلارمونیک برلین و با رهبری Herbert von Karajan نیز اجرا شده است . از قطعه O Fortuna در بسیاری از فیلم ها و موسیقی های جدید استفاده گردیده ، شاید معروفترین آنهانزد مردم Enigma باشد که در آلبوم Screen behind the mirror از این track استفاده کرد.

در ایران بدون اینکه آهنگساز را بشناسند با قطعهO Fortuna آشنا هستند .این آهنگساز در موسیقی ایران هم تاثیراتی داشته و همین شخص بود که لوریس چاکناواریان رو به ساختن اپرای رستم و سهراب تشویق کرد . ولی Carl Orff از یک جهت دیگر هم در سطح جهان مطرح می باشد . متد آموزش موسیقی به کودکان از ابداعات اوست که هنوز هم در بسیاری از آموزشکاه ها از این روش استفاده می کنند.

تفکر سکولار وهمچنین توصیف عشق و شهوت درجایجای این شاهکار دیده میشود و انسان را بیاد Marquis de Sade میندازد .

این یک ماگریت نیست



اشتباه نکنید ! این پرتره رنه ماگریت نیست ، این پرتره تکنیک نقاشی اوست
و عکاس هوشمندانه از تکنیک او در این عکس استفاده کرده

Untitled Error

دوشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۴

برای مخالفان کم خرد ون گوک ، پیسارو و مونه


زیبایی و زشتی مفاهیمی انتزاعی هستند که از شخصی به شخص دیگر، از زمانی به زمان دیگر و از مکانی به مکان دیگر دایما در حال تغییر است.تعاریف بسیاری برای هنر وجود دارد ولی یکی از معمول ترین آنها هنر را آن چیزی که حس زیبایی شناختی ما را تحریک کند بیان می دارد.بسیاری با توسل به این تعریف و همچنین عدم شناخت صحیح از هنر و وظایف آن ، هنر را با زیبایی یکسان فرض کرده اند و همین اشتباه سنتی باعث شد تا آثار و افراد بسیاری را در طبقه بندی های هنر و هنرمند جای دهیم .برداشت غیر صحیح از این تعریف باعث شد تا آثاری را که موجب لذت بردن یا تفریح و سرگرمی ما می شوند را نیز هنری تلقی کنیم .
هنر زیباست ولی با زیبایی یکی نیست . اگر اثر هنری را یک پازل فرض کنیم ، مقوله زیبایی تنها یکی از قطعات آن می باشد . همانطور که گفته شد هنر حس زیبایی شناسی ما را تحریک می کند ، تاکید می شود که فقط تحریک می کند - از نتایج این تحریک چشم پوشی می کنیم .بنابراین لازمه یک اثر هنری زیبایی شهودی نیست ، چنانچه با دیدن عکسی از جان دادن یک کودک آفریقایی در اثر قحطی یا اعدام یک ویتنامی نه احساس لذت می کنیم و نه موجب تفرح ما می شود . این آثار نه تنها تصویرگر زیبایی نیستند بلکه برعکس تصاویر زشتی را به معرض نمایش می گزارند . این برداشت که هر چیز زیبایی حتما هنری است نوعی برداشت عوامانه و ساده انگارانه است . شاید بهتر باشد دو مفهوم ایده و بیان را از یکدیگر مجزا کنیم . بسیاری از ایده های نازیبا در قالب آثار زیبا ارایه می شود و بسیاری ایده های زیبا در قالب آثارنازیبا . جهت روشن شدن مطلب می توان به تبلیغات سیاسی اشاره کرد.رژیم نازی بوسیله سینما و عکاسی تفکری خطرناک و پلید را در قالبی زیبا به مردم القا می کرد. معروف است که نازیسم هنر را سیاسی کرد و فاشیسم سیاست را هنری کرد.
اما کراهت انسان عصر جدید ، نابرابری و فقر را چگونه می توان بیان کرد و انسان ها را به چاره جویی برای آنها وادار ساخت . آیا راهی غیر از نمایش زشتی وجود دارد. بگذارید برای آنکه راه را بر انتقاد های دست و پاگیر ببندیم این طور بگوییم که برای بیان موضوعات اخیرالذکر هیچ راهی از به تصویر کشیدن زشتی قدرتمند تر و تاثیرگذار تر نیست .پس زشتی زیباست .زشتی میتواند حس زیبایی شناسی ما را تحت تاثیر قرار دهد.عکس ساه و سفید یک کودک عقب افتاده با نارنجکی در دستش اثر دیان آربوس بسیار تاثیرگذار تر و متفکرانه تر از پرتره خندان یک کودک خوشقیافه غربی است .زشتی به ما حمله می کند و ما را یک قدم به عقب بازمی گرداند تا دوباره بیاندیشیم و بررسی کنیم و سپس قدمی عاقلانه تر و آگاهانه تر و حتی بلندتر رو به جلو برداریم . زیبایی ظاهری و استفاده از اجزای زیبا آن چیزیست که اغلب برای استثمار و استعمار خلق الناس بکار برده می شود و ابزاری است تبلیغاتی . مثلا استفاده از زنان و مردان بغایت زیبا در فیلمی که نه چشتوانه تفکری لازم را داراست مه بیان هنری دارد و نه های بسیار دیگر . البته هیچ کس منکر زیبایی و هنر مجسمه داوود اثر میکل آنژ نیست و نمی توان زیبایی و کشش طبیعت و آثار مربوط به آن را رد کرد و از هنری خواندن آنها اجتناب کرد. فی الواقع هدف تمایز قایل شدن بین مقوله هنر و زیبایی صوری و شهودی است .
برخی شواهد حاکی از آن است که تلاش برای دیدن - فعلا از شنیدن صرف نظر می کنیم - نازیبایی ها بیشتر است . هیچ جا دیده نشده مردم به دور یک گل یا یک عمارت زیبای مدرن جمع شوند ، ولی ازدحام جمعیت به دور یک جسد در خیابان تصویری آشنا و در عین حال شگفت انگیز است .با توجه به مطالب ذکر شده ممکن است چنین تلقی شود که هنر نا زیباست یا هر اثری که زشتی و پلیدی را به تصویر بکشد هنری است که مشخصا اشتباه و غلط است . ساده انگاری و گزینش نا زیبایی ها هم نقش منحرف کننده دارد . شناخت هنر مستلزم درگیر شدن با آن و کسب تجربه ،مطالعه و تفکر می باشد . به این ترتیب می توان زیبایی ها را از دل اثر هنری بیرون کشید و از آنها لذت برد . در نهایت زیبایی ها در زندگی انسان می تواند یگانه راهنمای او باشد .

بیچاره سهراب *

شهنامه یا شاهنامه اثر سترگ فردوسی یکی از بی نظیرترین شاهکارهای ادبیات حماسی جهان است. به گفته محمدعلی فروغی ، فردوسی در کنار سعدی ، حافظ و مولانا از ارکان اربعه ادبیات فارسی است و طبق نظر محمد علی اسلامی ندوشن ، شاهنامه و دیوان حافظ نشان دهنده روحیات و تربیت ملی و اسلامی ایرانیان است.
بی شک جذاب ترین ، پرطرفدارترین و پیچیده ترین داستان های این کتاب مربوط به "جنگ رستم و سهراب " و" جنگ رستم و اسفندیار " است.این دو در عین حال غم انگیزترین داستان های شاهنامه نیز محسوب میگردند ، چرا که تنها سهراب و اسفندیار جوان هستند که لیاقت و شایستگی جانشینی رستم را دارند ولی هر دو به دست او کشته می شوند. هرچند رستم در میدان نبرد با این دو پیروز می شود - به سختی - و در نهایت هر دو او را می بخشند ولی در عمل او مغلوب شده و قهرمان شاهنامه تا حد یک ضد قهرمان نزول می کند .
سهراب بر تمام پهلوانان و کاراکترهای دیگر شاهنامه چیرگی دارد . حتی بر ابر مرد آن رستم . رستم نیز این نکته را میداند و به آن اعتراف می کند . در مورد اسفندیار این قطعیت را نمی بینیم . با اینکه او رویین تن است ولی هم پسرش بهمن و هم مادرش کتایون آگاهند که او در نبرد با رستم کشته میشود . برادرش پشوتن نیز او را از این جنگ بر حذر میدارد . لیکن جاه طلبی اسفندیار که نماینده اتحاد دین و دولت است او را به این کارزار می کشاند .
سهراب نظر به ارزش های والاتری داشت و حس قدرت طلبی خود را مهار کرده بود. او تنها خواهان اتحاد ایران و توران بود و بس .
دو عامل در تراژدی رستم و سهراب و کشته شدن او به دست پدر دخیل هستند:
1- طفره رفتن رستم از شناسایی فرزندش که بیشتر به خودفریبی میماند و گویی رستم نمی خواهد بپذرد در نزاع با فرزندش است . در نگاهی خوشبینانه تر می توانیم بگوییم او ارزش ها و ساختارهای ملی را بر ارزش های خانوادگی و رابطه پدر فرزندی ترجیح داده است . این طفره رفتن و گریز از واقعیت خواسته یا ناخواسته منجر به بروز فاجعه میشود و دامان رستم به فرزند کشی الوده میگردد.
2- فاکتور دوم که به عنوان توجیهی برای سیاهکاری رستم بکار رفته سرنوشت است سرنوشت می تواند جهت سرپوش گذاشتن بر استفاده از جادوی سیمرغ در جنگ با اسفندیار نیز مطرح گردد ، انجا که اسفندیار جوان و رویین تن که نیرومندتر از رستم هم هست توسط او از پای در می اید . و این تقدیر سهراب بود که به دست پدر کشته شود .
در بطن تراژدی رستم و سهراب نکته های بسیار ظریف و باریکی نهفته است که هنوز کسی گره از انها نگشوده . تحلیل ها و دیدگاه های فلسفی ، جامعه شناسی و روان شناسانه بسیاری را می توان در این مورد ارایه کرد . اما مسلم است که نظام ارزشی رستم با سهراب تفاوت داشت . جنگ بین این دو نماینده تقابلیست بین کهنه و نو ، جدید و قدیم .
پس از اتمام این داستان مخاطب گیج و معطل مانده فقط با یک سوال مواجه می شود : چرا ؟
نمیدانم .... نمیدانم ....شاید اگر روزی رستم را ببینم از او بپرسم : جناب آقای رستم به کدامین گناه فرزندت را کشتی ؟ از کدام آیین دفاع کردی و فرزندت کدام آیین را زیر پا نهاده بود ؟ آیا او حق انتخاب نداشت ؟
عنوان برگرفته از "بیچاره اسفندیار" اثر سعیدی سیرجانی است، نویسنده ای که به طرز مشکوکی به قتل رسید *